پير و سلطان محمود - طنز ادبي
آثار و اشعار شاعران بر اساس سبک شعری ، متن ادبی و دل نوشته هاي خودم و ...

 پير و سلطان محمود - طنز

سلطان محمود،پیری ضعیف را دید که پشتواره خار میکشد.

بر او رحمش آمد گفت:


ای پیر دو سه دینار زر میخواهی یا درازگوشی یا دو سه گوسفند یا باغی که به تو دهم،تا از این زحمت خلاصی یابی.


پیر گفت:زر بده تا در میان بندم و بر درازگوش بنشینم و گوسفندان در پیش گیرم و به باغ روم و به دولت تو در باقی عمر آنجا بیاسایم.


سلطان را خوش آمد و فرمود چنان کردند .

برگرفته از:گزیده طنز عبید زاکانی ،کتاب همشهری-عبید زاکانی

 

************************

 





تاريخ : یک شنبه 5 مرداد 1393برچسب:, | 1:31 | نويسنده : زهره |